دلت که صبور شد؛کم کم میشوی شهر بی مسافر.....
آسمان آرزوهایت رنگ حسرت میگیرد و سکوت همیشه حرفی برای گفتن دارد.....
نگاه شرم زده ات که سرخ میشود؛ ناخود آگاه بغض پشت چشمانت مهمانی میگیرد......
ودر تکرار روزها هجاهای انتظار برایت معنا میشود.......
دلت که صبور شد،شانه هایت سخت می شود
برای بدوش کشیدن خاطرات بو گرفته.....
نظرات شما عزیزان:
ϰ-†нêmê§ |